سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاتیــــــ ــا
 
لینک دوستان

همیشه تلخ بودم وتلخ نوشتم.وشایدهمین بود چیزی که همه راازمن خسته می کرد وثانیه هایم راازهمه چیزخسته تر...ولی من،پونه ی خسته دیشب باخدای خودعهدبستم که دیگرتکرارنشوم وتلخ نگویم..دیگرزبان به شکوه نگشایم و عشقم باشدوخدایم...من خدایی دارم که داشتنش برابراست باهمه ی نداشته ها.

می خواهم ازشیرین ترن لحظه ی زندگیم بنویسم.لحظه ی حضوردرآغوش پرمهرخداوند...لحظه زیبایی که شایددیگرتکرارنشود...وقتی داشتم میرفتم به این سفربه خداگفنم:خدایااگرآدمم نکردی من روبه شهرم وبه خونه م برنگردون.برگشگشتم.نمی دونم خدادعام رومستجاب کرده؟؟؟

14تیر89/هتل الماسه العربیه/مکه

بازبرای تومی نویسم.برای توکه روح کلمات مرالمس می کنی ومی توانی به دنیای من قدم بگذاری.همیشه نوشتم ازرویای باتوبودن.ازاینکه چقدردوست دارم دستم رادردستانت بگذاری واجازه دهی لمس کنم حضوربی همتایت را.وحالادنیای من پرشده ازنام زیبایت وباتمام وجودم حس کردم طعم جنون انگیزحضورت را.چگونه دیگرفراموش کنم طعم شراب عشقت راکه از می خانه ی خودت به رگ هایم تزریق کردی؟عطش خواستنت درمن شعله ورتراز پیش شده.مجنون ترازپیشم کردی وبایدبا یادلیلایی که معلوم نیست دیگربه من اجازه ی دیداردهدآواره ی بیابان هایی شوم که هرتکه اش خاری ازجنس نفاق که گل های دوری ازآن می رویدبردلت می نشاند.

می دانی درخانه ات رابرروی چه کسی گشوده ای؟گدایی که برایت فقط اشک پشیمانی آورده.محبوبم!مرادریاب.نگذاروجودم اسزطوفان زمین شودورنگ هاگرفتارش کنند.حالاکه مراآورده ای ودرآغوش پرمهرت جاداده ای نگذارلحظه ای ازتوبهترینم غافل شوم.توکه تنهاکسی هستی که می توانی مرابفهمی وازچشم هایم بخوانی که چقدربه حضورگرمت محتاجم.

یگانه زیبای من!تواگربی من بشوی،تویی.من اگربی توبشوم،هیچم.نگذاربی تو،درکنارسایه های سرددروغ وریابه نیستی کشیده شوم.بگذاردر آغوشت بمانم.غیرازاینجا،هرجای آن زمین،بوی تکرارمی دهد ومن ازتکراربیزارم.من که یکبارپادر بهشت گذاشته ام حالاچگونه درآن برزخ سرکنم.

اگرآرامش بعدازاین سفرنبودخدامی دونه تواین شرایط چی میشدم!!!!بعدازاین آرامش مهمترین چیزی که تاعمردارم فراموشش نمی کنم دعای خیری بودکه یه دوست عزیزلحظه ی آخرخداحافظی واسم کرد.چقدرتلخ بودلحظه ی وداعوباورمون نمی شدکه بایدجدابشیم.

وای که چه حالی داشت طواف وداع...بعدازنمازصبح وتوتاریک روشن هوا...وچقدردلم می خواست که هنوز فرصت داشتم.وقتی واسه بارآخرسرم روگذاشتم روپرده ی خونه ت...هیچکی نمی دونه اون لحظه چه حسی داشتم.بعدازنمازطواف وداع فهمیدم حاج آقاچراگفته بودسرتون روبندازیدپایین وبیاییدبیرون.مگه میشه آدم چشمش به خونه ت باشه وبتونه ازت دل بکنه؟

تمام راه ازمسجدالحرام تاهتل چشمام بسته بود وتسبیح کربلاتودستم.چه گریه ای کردیم تومراسم خداحافظی.خیلی وقت بوداین جوری ازته دل گریه نکرده بودم.

الوداع ای شهرختم المرسلین

الوداع ای قبله ی اهل یقین

الوداع ای محبت وحی جلیل

الوداع ای آستانه جبرئیل

الوداع ای بانوی غیب وشهود

ای بهشت وحی رایاس کبود

الوداع ای خانه های دردوداغ

الوداع ای 4قبربی چراغ

الوداع ای تربت ام البنین

الوداع ای همسرحبل المتین

فاش کن عصمت کبری کجاست؟

تربت گمگشته ی زهراکجاست؟

الوداع ای تربت ختم رسل

الوداع ای خاک پای عقل کل

خدایا امیدوارم این باراول وآخرم نباشه که لایقم کردی....همسفرخوبم.هرجاکه هستی امیدوارم همون خدایی که می دونم خیلی دوست داره پناهت باشه...


[ یکشنبه 89/7/25 ] [ 7:58 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

و مَ.ن معنی بعضی شعرها را دیر می فهمم که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ...
امکانات وب


بازدید امروز: 118
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 237303